سبک من

نوشته های شخصی ملهم از احساسات و تفکراتم

سبک من

نوشته های شخصی ملهم از احساسات و تفکراتم

گام اول

   اول اینکه واقعاْ از دیشب تا الان خوب نبودم، به دلایلش کاری ندارم چون واقعاْ پیچیدست ... امروز قرار بود با استادم جلسه داشته باشم و بهش ایده بدم که چه کاری انجام بدیم. من این چند روز تعدادی از مقالات استادم را خونده بودم و یه سری چیز یادداشت کرده بودم. 

   خلاصه رفتم و در حدود ۴۰ دقیقه حرف زدیم. خیلی جلسه خوبی بود و به شدت از ایده های من استقبال کرد و گفت همشون فوق العاده اند! یکی از چیزهایی که گفتم را گفت که خودشون هم به فکرش افتاده بودن و برای همین خیلی براش جالب بود که منم به ذهنم رسیده بود. برای همین گفت که این پروژه را میدم به تو. بعدش هم گفت کی بریم تنیس و اینا ... خلاصه خوشحال شدم که حرف هام برای یه استادی که تو دنیا در تخصصش کاملاْ شناخته شده است، جالب بود. من همیشه برای استادم به خاطر شخصیت، قدرت مدیریت و علمش کلی احترام قائل بوده ام. خلاصه تو این روز سخت و پر از تشویش این تنها اتفاق خوبی بود که افتاد ...

نظرات 1 + ارسال نظر
ح چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ب.ظ

چقدر از این پستت خوشحال شدم.دیدی اینا که به بچه هاشون افتخار میکنند،حالا من هم از اینکه دوست تو ام افتخار میکنم;) مصاحبه ی استادتو دیدم.اصلا یه جوری ازش معلومه که آدم کار درستیه.
امیدوارم که این جلسه ،اون فشارها رو یه ذره کم کرده باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد