انگار داره پست های اعتراض آمیزم زیاد میشه، ولی نمی تونم نگم ... هر کس مسئول زندگی خودش هست، مخصوصاْ در سن من ... ولی ... این چه حرفیه ... من که چیزی نخواستم، حتی اعتراضی نداشتم و ندارم ...حق اینکه چیزی بخوام هم ندارم ...
تحت شدید ترین فشارها بودم، تنهای تنها، همیشه سعی کردم چیزی به روی خودم نیارم غیر از این محیط مجازی ... در اوج ناراحتی مسخره بازی در می آوردم، که کسی نفهمه چیزی ... ولی ... این فاصله را فقط من ایجاد نکردم ... چرا وقتی ناراحتم سردم میشه ...
خیلی راحت حاضرم زندگیم را آیندم را و همه داشته هام را صرف کسایی کنم که دوستشون دارم، این شعار نیست برای من ... ۱ سال پیش اون حرف خیلی برام گران تموم شد، چرا خودتون جوابشو ندادین؟ ... چرا اینقدر بد شروع کردین؟ ... با یه جمله می تونستین همه چی را عوض کنین ... همه چی را ... عاشق یکی از آهنگ های "Secret Garden" شدم، بی نظیره ...
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
یه روزی من هم تموم میشم، امیدوارم تا اون موقع که اصلاً معلوم نیست کی باشه بتونم با آتشی که تو قلبم دارم جایی را روشن کنم ... خدایا کمکم کن ...
چی شده ؟
چرا انقدر ناراحت ؟!
حرفای یه سال پیشو بریز دور ...
فراموشش کن .....
به قول خودت باید ایستاد .... مگه نه ؟!
امیدورام همیشه شاد باشی دوست عزیزم ...
به تو اعتراض میاد ولی ناراحتی نمیاد !
ویل کون بابایا ...!
امیدوارم حالت خوب باشه دوستم ...
چه جالب که منم در پست " باغ مخفی" به این اشاره کرده بودم که مدتهاست این آهنگو گوش می کنم. واقعیتش بارها باهاش گریستم. خیلی دوسش دارم