سبک من

نوشته های شخصی ملهم از احساسات و تفکراتم

سبک من

نوشته های شخصی ملهم از احساسات و تفکراتم

رویا پردازی

   فکر می کنم یک از مهمترین ویژگی های من رویاپردازی هست. همیشه یکی از تفریحات من این بوده که از روی حوادث گذشته، در مورد آینده رویاپردازی کنم که البته لحظات تلخ و شیربن بسیاری را برام رقم زده. همچنین باعث شده که از خیلی از حوادث متعجب نشم. این رویاپردازی که کاملاْ با حدس و تحلیل هم همراه هست خیلی برام ارزشمنده. حتی رویاهایی که هیچ وقت عملی نشدن ارزش فکر کردن و وقت گذاشتن را برام داشته اند ...

تنهایی

   تنهایی یه عالم منحصر به فرد و غیر قابل توصیفه. تنهایی سفر کردن، تنهایی غذا خوردن، تنهایی شاد بودن و تنهایی غمگین بودن. همیشه به دوستام میگم که تجربه تنهایی بسیار مفید و ضروریه به شرطی که طولانی نشه. هیچ کلمه ای نمیتونه لحظاتی را توصیف کنه که در بیکران تنهایی در هجوم همه جانبه خود خودم قرار گرفتم. در این مکاشفه عظیم، گاهی مرز بین انسان و خدا ناپدید میشه و این بی نهایت تاثیرگذاره. 

انار

   خیلی زیاد انار دوست دارم. هم ظاهرش و هم باطنش . در  طول سه سال گذشته این موقع ها که میشه وقت انار آوردن من بوده. امروز هم شاید برای آخرین بار فرصت کردم ۴۰ کیلو انار عالی بیارم. دون کردن انار را هم دوست دارم! از بعد از ظهر تا خالا هم کلی انار دون کردم. خیلی میوه منحصر به فردی به نظر من. گل انار هم خیلی قشنگه .

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند

   مبحث عشق خیلی پیچیده، خیلی گسترده و خیلی شخصیه. یکی از بحث های مطرح، عشق با یک نگاه هست. بدون اینکه بخوام طرفدار و یا منتقد چنین عشقی باشم (لزوماْ هم به نظرم درست یا غلط نیست، کاملا به شرایط و آدمهای درگیرش بستگی داره)، ادامه میدم. یه نکته مهم دیگه اینه که حرف زدن با کسی که موارد احساسی را تجربه نکرده به نظرم کار عبثیه.


....


هر چی تلاش کردم نشد که چیزی که می خواستم را توصیف کنم ....

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

   همیشه بهم آرامش میده. با آرامش حرف میزنه، از موضوعاتی میگه که بهش فکر کرده، از موضوعاتی میگه که من بهش فکر می کنم.  دغدغه های فکریم را می فهمه و کمکم میکنه بهتر با مشکلاتم برخورد کنم. راحت و صمیمیه. خوش خنده و خوش قلبه. همیشه برام یه دوست خیلی خوب بوده. هیچ وقت نتونستم براش کاری بکنم و این ناراحتم میکنه. ماه پیش که تو مراسم عروسیش بودم، دنیا دنیا خوشحال بودم. 

   هر موقع میبینمش عمیقاْ خوشحال میشم. از ته دل شاد میشم. چه روزها و شبهایی که غمگین رفتم پیشش و شاد برگشتم ... چه راحت در مقام محرم دل قرار می گیره و چه آسون میشه گفتن رازهای سر به مهر. دلم میخواست یه یادگاری براش تهیه می کردم، نمیدونم چی ولی یه چیز ماندگار، به فکرش هستم.

   دکتر شریعتی تو مجموعه «هبوط در کویر» یه نوشته داره به نام «معبودهای من». از وقتی این نوشته را خوندنم همیشه به معبودهای خودم فکر کرده ام. این دوستم حتماْ تو لیست معبودهای من هست، البته در لیستی که با گستردگی بیشتری نسبت به آنچه دکتر شریعتی منظورشون بوده تهیه بشه.

دفاع فوق لیسانس دوستم

هیچ چیزی نمیتونست خوشحالی من را توصیف کنه. دفاع فوق لیسانس دوستم در دانشگاه اصفهان یود. خوشحالیه من خیلی کم به موفقیت آکادمیک دوستم برمیگرده. وقتی دیدم پاور پوینتش اینقدر قشنگ و با سلیقه طراحی شده، وقتی دیدم رنگ لباسش و کفشش را با رنگ پاورپوینتش ست کرده، وقتی دیدم راحت و بدون استرس حرف میزنه، وقتی دیدم اینقدر خوب و راحت با استادای معروفی که تو جلسه بودن برخورد میکنه و ... عمیقا خوشحال شدم. این همه تغییر را کی لمس و باور میکنه ... از اینکه بالاخره تونسته این همه تغییر مثبت را تو خودش ایجاد کنه خوشحال شدم. خوشحال شدم از وقتی که ارتباطمون کمتر شده تبدیل به آدمی در سطح بالاتری شده. خوشحال تر از من اونجا کسی نبود، مطمئنم ...


فوق لیسانس

دوران فوق لیسانس تموم شد. به نظرم از لحاظ آکادمیک خیلی بهتر از دوران لیسانس بود. در بعضی بعدهای غیر علمی هم جبران ضررهای دوران لیسانس میسر شد. از همه آدمهایی که این موارد را برام رقم زدن رفتم و تشکر کردم. از اینکه اونا این همه به من لطف دارن و این قدر مهربانانه باهام رفتار می کنن، حس خوبی پیدا می کنم. در واقع آدمهایی در دوران فوق دیدم که حضورشون در اون مقطع برای من حیاتی بود. از این بابت خوشحالم.

ننوشتن

ننوشتن دلایلی داره که مهمترینش تنبلیه! این بدترین دلیله به نظر من. ذهنم اینطوریه که مطالب میان و میرن. برای همین خیلی نوشته هام را یه بار رویاوار نوشتم و الان دیگه اون حس اولیه را برای نوشتنش ندارم. سعی می کنم منظم تر بنویسم .

خبرچین بدبخت هیزم کش است

تقریبا از فضولی و خبرچینی متنفرم! اینکه یه نفر بخواد یه طرق مختلف سر از کار بقیه در بیاره برام اصلا قابل قبول نیست و این طور به نظرم میاد که اون فرد دچار نوعی کمبود هست و فکر میکنه این اطلاعات بهش قدرتی میده که اون کمبود را جبران میکنه. حالا از این صفت که بگذریم از آدمایی که این اطلاعات را همه جا پخش میکنن واقعا بیزار میشم. این موضوع با اینکه کسی رفتارهای آدما را تحلیل کنه برام کاملا دو موضوع متفاوته. به هر حال به نظرم من خبرچینی از رذایل بزرگ اخلاقیه و آدمایی با این صفت را خیلی کم میتونم تحمل کنم.

خیلی نزدیک، خیلی دور

همیشه انتخاب دوست برام یه فرآیند پیچیده و دقیق بوده. در واقع دوستانم را با وسواس خاصی انتخاب می کنم و دوستی های نیم بند را اصلا دوست ندارم. سعی می کنم برای دوستام به صورت آشکار و نهان وقت بذارم و بتونم براشون مفید باشم. تعداد دوستام اصلا زیاد نیست و با اطمینان می تونم بگم همشون آدمهای جالبی در نوع خودشون هستند. همشون بچه های با استعداد و تحصیلکرده و با صفات اخلاقی خوب هستند ولی زیاد شبیه هم نیستند! در واقع فلسفهاشون برای زندگی خیلی متفاوته. این موضوع باعث شده که افراد این گروه دوستی ازحدی به هم نزدیک تر نشن. در واقع مرزهای دوستام را خیلی وقتها دیدم. همچنین ظاهرا نمیتونیم به طور مداوم همدیگه را به مدت طولانی تحمل کنیم! به همین دلیل مسافرت هایی که خیلی به دل من بچسبه با هم نرفتیم. همیشه دلخوری هایی بوده که باعث کم شدن لذت با هم بودن شده. در کل میتونیم بگم که یه گروه دوستی پیچیده دارم! در مورد دوستام بعدا بیشتر خواهم نوشت.