-
جملاتی از فیلم Atonement
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 22:23
... The story can resume ... Our story can resume ... I will simply resume ... ... I will returen ... Find you, Love you ... Marry You, and live without shame ...
-
عظمت عشق
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 18:18
امروز بارها و بارها برای عظمت عشق گریستم ... برای تمام عشاقی که به هم نرسیدند ... برای تمام کسانی که از دو طرف دیوار سنگین و غیر قابل نفوذ تقدیر همدیگر را عاشقانه صدا زدند ... برای تمام عشق هایی که قربانی خودخواهی و بیرحمی جنگ افروزان و متحجران شدند ... به راستی واژه عشق برایم مقدس است و احساسی عظیم تر و غیرقابل توصیف...
-
طبیبان مدعی
جمعه 24 آبانماه سال 1387 18:32
خیلی ها میگن که زیادی محافظه کاری و من هم قبول دارم. ولی همچنان معتقدم که حرف دل، حرفی نیست که صرفاْ برای پر شدن وقت با هر کسی زده بشه. تا با کسی احساس صمیمیت کامل نکنم حرفهای دلم را بهش نمیگم. مولوی چقدر قشنگ میگه که: دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو، که او گلهای تر دارد در این بازار عطاران،...
-
سفر به جنوب
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 23:30
سفر به جنوب واقعاْ عالی بود. کلی تجربه های متفاوت برام داشت که از جالب ترینش صید میگو و ماهی بود. همه اینها به لطف وجود یک آشنای جنوبی بود که نهایت لطف و محبت را در این مدت به ما داشت. سفر به جنوب جزء سفرهای خیلی خوب برای من بود . هر دفعه که سفر میرم بیشتر این شعر را می فهمم که "بسیار سفر باید، تا پخته شود...
-
لحظات متفاوت
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 23:25
امروز کلی حوصلم سر رفته بوذ. تلفن زنگ زد. دوستم بود، گفت میای بریم بدویم. کلی خوشحال شدم، دویدم و نرمش کردیم، کلی حرف زدیم، کلی صمیمانه از زندگیش گفت. لحظات متفاوتی را سپری کردم. واقعاْ دوست خیلی خوبیه، فقط همیشه از این ناراحت بودم که من هیچ وقت کاری براش نکردم ...
-
هر که نان از عمل خویش خورد
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 20:45
به شدت وصف ناپذیری خوشحالم که تا اونجا که تونستم پایبند شعر زیر بوده ام: هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد اینکه در موارد زیادی از زندگیم حاضر نشدم منت کسی را تحمل کنم خوشحالم میکنه. اینکه بعضی وقت های زندگیم رنگ سختی را گرفته برام مقدسه. سختی های مقدس ... چه ترکیب قشنگی . امیدوارم در بقیه زندگیم هم...
-
سهم من
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 20:38
چند روز پیش داشتم فکر می کردم پس سهم من چی؟ سهم احساسات من ... فکر می کردم همیشه خوشحال دیگران را خواستم، فکر کردم برای خوشحالی دوستام حاضر بودم هر کاری بکنم ... فکر کردم منم سهمی داشتم، فکر کردم کسی از نگاه های من چیزی فهمید؟ فکر کردم تو این دنیا هر کسی سهم خودش را خودش باید بگیره، فکر کردم بهتره منتظر نباشم ...
-
دیروز
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 20:32
دیروز را اصلاْ خوب سپری نکردم. معمولاْ اگه انتظاری داشته باشم و بر آورده نشه زود ناراحت میشم. غیر از اون مسائل دیگه ای بود که عصبیم کرد. خوشحالم که امروز خیلی بهترم .
-
تنوع شغلی
جمعه 17 آبانماه سال 1387 12:43
هنوز اول راه کار کردن هستم و در واقع معلوم نیست که وارد چه شغلی بشم. با شناختی که از خودم دارم میدونم که دوست دارم کارهای مختلف را تجربه کنم. از مشاغل میتونن مرتبط یا غیر مرتبط با تحصیلاتم باشن. مثلاْ یکی از شغل هایی که بهش کاملاْ علاقه دارم مربیگری تنیس هست که ممکنه در برنامه های آیندم به طور جدی بهش فکر کنم. نمیدونم...
-
۴ هفته آینده
جمعه 17 آبانماه سال 1387 12:36
یه سری کارهایی انجام دادم که میتونه در ۴ هفته آینده نتایج جالبی برام داشته باشه. به طور کلی امیدوارم ظرف یک ماه کمی از ابهامات آینده برام کمتر بشه. همچنین امیدوارم در بعد اقتصادی تجربه جدیدی پیدا کنم .
-
رویا پردازی
جمعه 17 آبانماه سال 1387 12:32
فکر می کنم یک از مهمترین ویژگی های من رویاپردازی هست. همیشه یکی از تفریحات من این بوده که از روی حوادث گذشته، در مورد آینده رویاپردازی کنم که البته لحظات تلخ و شیربن بسیاری را برام رقم زده. همچنین باعث شده که از خیلی از حوادث متعجب نشم. این رویاپردازی که کاملاْ با حدس و تحلیل هم همراه هست خیلی برام ارزشمنده. حتی...
-
تنهایی
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 19:23
تنهایی یه عالم منحصر به فرد و غیر قابل توصیفه. تنهایی سفر کردن، تنهایی غذا خوردن، تنهایی شاد بودن و تنهایی غمگین بودن. همیشه به دوستام میگم که تجربه تنهایی بسیار مفید و ضروریه به شرطی که طولانی نشه. هیچ کلمه ای نمیتونه لحظاتی را توصیف کنه که در بیکران تنهایی در هجوم همه جانبه خود خودم قرار گرفتم. در این مکاشفه عظیم،...
-
انار
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 19:09
خیلی زیاد انار دوست دارم. هم ظاهرش و هم باطنش . در طول سه سال گذشته این موقع ها که میشه وقت انار آوردن من بوده. امروز هم شاید برای آخرین بار فرصت کردم ۴۰ کیلو انار عالی بیارم. دون کردن انار را هم دوست دارم! از بعد از ظهر تا خالا هم کلی انار دون کردم. خیلی میوه منحصر به فردی به نظر من. گل انار هم خیلی قشنگه .
-
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
جمعه 3 آبانماه سال 1387 20:37
مبحث عشق خیلی پیچیده، خیلی گسترده و خیلی شخصیه. یکی از بحث های مطرح، عشق با یک نگاه هست. بدون اینکه بخوام طرفدار و یا منتقد چنین عشقی باشم (لزوماْ هم به نظرم درست یا غلط نیست، کاملا به شرایط و آدمهای درگیرش بستگی داره)، ادامه میدم. یه نکته مهم دیگه اینه که حرف زدن با کسی که موارد احساسی را تجربه نکرده به نظرم کار...
-
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
جمعه 3 آبانماه سال 1387 20:07
همیشه بهم آرامش میده. با آرامش حرف میزنه، از موضوعاتی میگه که بهش فکر کرده، از موضوعاتی میگه که من بهش فکر می کنم. دغدغه های فکریم را می فهمه و کمکم میکنه بهتر با مشکلاتم برخورد کنم. راحت و صمیمیه. خوش خنده و خوش قلبه. همیشه برام یه دوست خیلی خوب بوده. هیچ وقت نتونستم براش کاری بکنم و این ناراحتم میکنه. ماه پیش که تو...
-
دفاع فوق لیسانس دوستم
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 22:13
هیچ چیزی نمیتونست خوشحالی من را توصیف کنه. دفاع فوق لیسانس دوستم در دانشگاه اصفهان یود. خوشحالیه من خیلی کم به موفقیت آکادمیک دوستم برمیگرده. وقتی دیدم پاور پوینتش اینقدر قشنگ و با سلیقه طراحی شده، وقتی دیدم رنگ لباسش و کفشش را با رنگ پاورپوینتش ست کرده، وقتی دیدم راحت و بدون استرس حرف میزنه، وقتی دیدم اینقدر خوب و...
-
فوق لیسانس
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 21:54
دوران فوق لیسانس تموم شد. به نظرم از لحاظ آکادمیک خیلی بهتر از دوران لیسانس بود. در بعضی بعدهای غیر علمی هم جبران ضررهای دوران لیسانس میسر شد. از همه آدمهایی که این موارد را برام رقم زدن رفتم و تشکر کردم. از اینکه اونا این همه به من لطف دارن و این قدر مهربانانه باهام رفتار می کنن، حس خوبی پیدا می کنم. در واقع آدمهایی...
-
ننوشتن
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 21:47
ننوشتن دلایلی داره که مهمترینش تنبلیه! این بدترین دلیله به نظر من. ذهنم اینطوریه که مطالب میان و میرن. برای همین خیلی نوشته هام را یه بار رویاوار نوشتم و الان دیگه اون حس اولیه را برای نوشتنش ندارم. سعی می کنم منظم تر بنویسم .
-
خبرچین بدبخت هیزم کش است
یکشنبه 12 خردادماه سال 1387 23:02
تقریبا از فضولی و خبرچینی متنفرم! اینکه یه نفر بخواد یه طرق مختلف سر از کار بقیه در بیاره برام اصلا قابل قبول نیست و این طور به نظرم میاد که اون فرد دچار نوعی کمبود هست و فکر میکنه این اطلاعات بهش قدرتی میده که اون کمبود را جبران میکنه. حالا از این صفت که بگذریم از آدمایی که این اطلاعات را همه جا پخش میکنن واقعا بیزار...
-
خیلی نزدیک، خیلی دور
یکشنبه 12 خردادماه سال 1387 22:54
همیشه انتخاب دوست برام یه فرآیند پیچیده و دقیق بوده. در واقع دوستانم را با وسواس خاصی انتخاب می کنم و دوستی های نیم بند را اصلا دوست ندارم. سعی می کنم برای دوستام به صورت آشکار و نهان وقت بذارم و بتونم براشون مفید باشم. تعداد دوستام اصلا زیاد نیست و با اطمینان می تونم بگم همشون آدمهای جالبی در نوع خودشون هستند. همشون...
-
مسافرت
یکشنبه 12 خردادماه سال 1387 22:42
علاقه خیلی زیادی به مسافرت دارم. تقریبا به همه نوع مسافرتی علاقه مندم و لی علاقه ویژم طبیعت گردیه. طبیعت گردی از نوعی که با راهپیمایی و یا کوه پیمایی همراه باشه. در چند سال گدشته با آدم های زیادی مسافرت رفتم و خیلی لحظات عالی را از این بابت گذروندم. اخیرا هم با چند نفر آدم پا کار یه گروه شدیم که فعلا ۴، ۵ برنامه رفتیم...
-
بود آیا که در میکده ها بگشایند ...
یکشنبه 12 خردادماه سال 1387 22:34
از شهریور پارسال نه اتفاق ناامید کننده افتاده ... نه اتفاقی که انتظار زیادی ازشون داشتم ... لحظات سختی بودن ... امیدوارم در ادامه اوضاع بهتر بشه
-
موج نو
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 23:39
چند وقتی هست که دوباره فشارها داره زیاد میشه ... در چند جبهه جنگیدن آسون نیست ... مطمئناْ چند ماه دیگه شرایط دیگری خواهم داشت، شاید خیلی سخت تر از امروز ... اگه اوضاع همینطور پیش بره، نیروی درونیم به شدت تضعیف میشه که این برای ادامه راه زندگی در سنی که هستم خبر خوبی نیست. باید سعی کنم تمرکزم را از دست ندم و به طور...
-
سبک من
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 23:05
اول می خواستم است وبلاگ را بذارم "به سبک من" "in-my-syle" . ولی بعد به دلایل نامعلومی اسمش شد سبک من! ولی فکر کنم همون اسم اول حس بهتری داشت!
-
سالی که گذشت
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 22:59
سالی که گذشت را مرور می کنم ... اتفاق های زیادی افتادن و مخصوصا در نیمه اول خیلی زیاد تحت فشار بودم و سختی کشیدم ولی در مجموع راضیم. اتفاقات را اگه بخوام دسته بندی کنم می تونم بگم که: در بعد اجتماعی روابط کمتری با بقیه آدما داشتم. در واقع بیشتر سرم به کار خودم بوده. یه سری از دوستی های نیم بند که فقط اسم دوستی را یدک...
-
روز اول
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 22:28
تصمیم گرفتم یه وبلاگ جدید را امروز شروع کنم. امیدوارم دوام کافی داشته باشه و بتونم چیزایی که دوست دارم را بنویسم. سال نو مبارک .