-
جملاتی از آندره ژید
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 19:49
جملات زیر را از کتاب مائده های زمینی اثر آندره ژید انتخاب کردم. همشون برای من فوق العاده عمیق و تاثیرگذار هستند: - بفهم که در هر لحظه ای از روز، میتوانی مالک خدا با همه ملکوتش باشی ... - در کوتاه ترین لحظلت حیاتم، مجموعه ثروتم را می توانستم در خود حس کنم. ثروت من از ستایش منفرد اشیاء به وجود آمده نه از تجمع آن اشیاء....
-
تدریس
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 19:10
دیروز یه نفر بهم زنگ زد که برم بهش درس بدم. درسی که می خواست جزء درسایی بود که تقریباْ اصلاْ یادم نبود. بهش گفتم که نمی تونم درس بدم ولی گفت که فردا امتحان داره و هیچ کس را هم پیدا نکرده و خواست که هر طور هست کمکش کنم. حدود ۵ ساعت پشت سر هم نشستم و فصل های مربوطه را خوندم. بعدش هم رفتم و حدود ۴/۵ ساعت بهش درس دادم. در...
-
فردا روز دیگری است
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1387 23:54
آروم تر باش محمدرضا ... فردا روز دیگری است ... خدا را عمیقاْ شکر می کنم ... امروز عصبی و خسته بودم ... خدایا عمیقاْ شکر و عمیقاْ ممنون ... امروز در اوج ناراحتی در یه لحظه خودم را به عنوان یه آفریده در برابر خدا حس کردم و اون لحظه بی نظیر بود ... خدایا ممنونم ...
-
باز هم مسافرت
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 20:10
هفته پیش اصلاْ تصور نمی کردم که یه مسافرت به کرمان برم. کرمان تا حالا نرفته بودم و خیلی دلم می خواست یه بار این شهر را ببینم. به این جمله آندره ژید فکر می کنم که " از هر لحظه تازگی شباهت ناپذیر آنرا بگیر و خوشی هایت را آماده مکن، یا بدان که به جای شادی های آماده، شادی دیگری تو را به شگفتی خواهد انداخت "......
-
شکلات
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 16:19
یه بسته شکلات آورده بودم. خودم خیلی این نوع شکلات را دوست داشتم، چندین بسته از این شکلات را ظرف دو روز خورده بودم. تعارفش کردم، یه تکه شکلات خورد. گفتم دوست داشتی، گفت آره ولی زیادی شیرینه. یه تیکشو خوردم دیدم راست میگه، به نظرم اومد که چقدر شیرینه و چرا من تو این دو روز نفهمیده بودم! بهش گفتم آره راست میگی، زیادی...
-
Come and dream the night with me
دوشنبه 23 دیماه سال 1387 20:26
Now let the day Just slip away So the dark night may watch over you Velvet blue, silent true It embraces your heart and your soul Nocturne Never cry, never sigh You don’t have to wonder why Always be, always see Come and dream the night with me Nocturne Have no fear When the night draws near And fills you with dreams...
-
دویدن
یکشنبه 22 دیماه سال 1387 22:42
امروز ۵۰ دقیقه دویدم. حس فوق العاده ای داشت بعد از چند ماه ندویدن. اگه شرایط جوی مساعد باشه (که امیدوارم مساعد نباشه!) برنامه دو منظم خواهم داشت. امروز یه کم برنامه برای خودم نوشتم. اگه یه کم همت کنم میتونم ظرف چند ماه به آمادگی خوبی برسم . خیلی کیف میده وقتی تو هوای سرد زمستون خیس عرق میشم! یه تضاد خیلی بامزه ای میشه...
-
Piano Nights
یکشنبه 22 دیماه سال 1387 22:17
آلبوم Piano Nights اثر آرمیک را خیلی دوست داشتم. به خصوص از یه آهنگ به اسم Red Roses از این آلبوم خیلی خوشم اومد. البته این آلبوم در ایران منتشر نشده. فکر کنم چندین ساله که اکتر کارهای خوب آرمیک خارج از ایران تولید و پخش میشه. از آخرین کارهای آرمیک آلبوم Serenata را هم گوش کردم که اصلاً به پای Piano Nights نمیرسه به...
-
Keira Knightley
یکشنبه 22 دیماه سال 1387 14:51
من فیلم کم می بینم ولی تازگی هر چی فیلم می بینم Keira Knightley بازی کرده! دزدان دریای کارائیب، Atonement، غرور و تعصب و تازه یه فیلم هم گرفتم به اسم The Edge of Love و امروز رو فیلم را نگاه کردم دیدم که بازم Keira Knightley بازی کرده! خیلی زیاد بازیش را دوست دارم و به نظرم هم در Atonement و هم در غرور تعصب بسیار...
-
غرور و تعصب (۲)
شنبه 21 دیماه سال 1387 23:30
رمان غرور و تعصب واقعاْ خوب بود. با اشتیاق تمام خوندمش . شبهای آخر کمتر میخوندم که زود تموم نشه! واقعاْ رمانهای کلاسیک را دوست دارم. غرور و تعصب خیلی ملموس بود، در واقع به نظرم شخصیت پردازی جین آستین فوق العاده خوب بوده. روابط و احساس هر کدوم از شخصیت ها برام جالب بود. همچنین جملات زیادی بودن که برام جال بودن. برای...
-
But Inside I'm Singing
شنبه 21 دیماه سال 1387 22:57
"Within the music there's a melody, without words Within the melody there's a song, without a voice But Inside I'm Singing"
-
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
شنبه 21 دیماه سال 1387 09:25
دیشب داشتم فکر می کردم ... اصلاْ برام قابل قبول و توجیه پذیر نیست که به دلایل واهی یه موقعیت خوب را به یه موقعیت بسیار بد تبدیل کنند ... در واقع نه حمایت کردند، نه همکاری و نه حقوقی را بهش معترض بودند در مورد من پیاده کردند ... این چند روز یاد کوفیان و بیعتشون با امام حسین افتادم! بدتر از همه اینه که حالا همشون تک تک...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 17:49
" از این می ترسم که مبادا آرزوهایم و همه نیرویی که در طول حیاتم ارضاء نکرده ام، پس از مرگ شکنجه و عذابم کنند. امیدوارم پس از ادای آنچه در این دنیا انتظار تبیان را در من داشته است، تهی از هر امیدی بمیرم." مائده های زمینی آندره ژید
-
آرامش در رانندگی
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 00:50
تصمیم گرفتم برای بهتر شدن رانندگی کنم و خوب ظرف دو روز گذشته بیش از ۱۵۰۰ کیلومتر رانندگی کردم که ۱۱۰۰ کیلومتر اول تنها بودم. تنهایی رانندگی کردن خیلی حس متفاوتی داره. در مجموع فوق العاده از این دو روز راضیم . تجربه کردن را دوست دارم ...
-
این جهان کوه است و فعل ما ندا ...
جمعه 13 دیماه سال 1387 23:59
یکی از قوانین نانوشته و فوق العاده محکمی که من میشناسم همین شعر مولاناست ... خیلی وقتها تو زندگیم بازخور رفتارم را دیدم، خیلی وقتها همه کاری که کردم به خودم برگشته ... این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا فعل تو کان زاید از جان و تنت همچو فرزندی بگیرد دامنت پس تو را هر غم که پیش آید ز درد بر کسی تهمت...
-
آدم آهنی
جمعه 13 دیماه سال 1387 23:47
خواب های آشفته ... به کدامین گناه ... چقدر سخته یه تنه جنگیدن ... چقدر سخته سربازی خودش را تنها و بدون پشتیبان در میدان جنگ ببینه ... چه روحیه عظیمی می خواد ادامه دادن ... یک هفته گذشته خیلی سخت گذشته، همه چی عوض شده ... الان هیچ احساسی ندارم ... دچار یه جمود وحشتناک شدم ... یه آدم آهنی ...
-
خش خش گام تو تکرارکنان
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 20:23
می خواستم تشکر کنم فقط ... به خاطر اون چند ساعت ولی نحواستین که بشنوین ... می خواستم بگم چقدر برای من خوب بود ... فقط همین ... ولی رفتین ... و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام، آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت
-
به دنبال هیچ
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 20:16
جسمی و روحی احساس خستگی شدید می کنم. دیروز رفتم ورزش چند دقیقه بیشتر نتونستم بدوم ... از لحاظ روحی هم مثل کسی هستم که بیهوش بوده و کم کم داره به هوش میاد. توان و انگیزه هیچ کاری ندارم در حال حاضر ... همش یاد شعر زیبای فریدون مشیری می افتم ...: که گر دست بیداد تقدیر کور تو را می دواند به دنبال باد مرا می دواند به دنبال...
-
آب حسرت
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 20:07
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم آب حسرت شد و در چشم گوهربار بماند ...
-
سفر به مریخ
سهشنبه 10 دیماه سال 1387 13:06
حرف هاتون را شنیدم، قضاوت هاتون، طعنه ها، اتهامات ... ، همه و همه را شنیدم. نمیدونم اگه میدونستین چه شکاف عمیقی دارین ایجاد می کنین باز هم این حرف ها را میزدین یا نه... خیلی سفر خوبی بود، مثل سفر به مریخ بود . الان با قبل از رفتن فرق کردم، رشد کردم، عوض شدم ... . خودم و دوستام را بهتر شناختمُ این فوق العادست ... اگه...
-
روز متفاوت
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 22:20
تجربه های متفاوت را دوست دارم. امروز یکی از روزهایی بود که موقعیت های جدیدی را تجریه کردم. همش به خاطر یه دوست خیلی خوبه ... . چقدر خوبه وقتی کسی هست که بشه کامل بهش اعتماد کرد. چقدر خوبه کسی با نگاهش حرف بزنه و آرامش بده . تجربه جدید یعنی یاد گرفتن، یعنی کشف یه چیزایی تو وجودم و این بی نهایت لذت بخشه. امروز کارهای...
-
تحلیل سیتماتیک از مشکلات
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 01:18
خیلی از مردم روش برخوردشون با مشکل بیشتر احساسی هست تا منطقی. این موضوع تو کشور ما حادتره چون موضوعاتی مثل این (هنگام برخورد با مشکل چه کنیم؟) خیلی کم بهش پرداخته میشه. البته منظورم شرایط خاص و مشکلاتی که ناگهان باهشون مواجه میشیم، نیست چون در اون شریط معمولاْ سیستم عصبی فرمانهای سریعی صادر می کنه که خیلی هم تحت کنترل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 00:55
اینطوری خوشحال ترم ... خب هر نوع ارتباطی با هر نوع آدمی یه راه خاصی داره ... حالا این ارتباط ممکنه کاری، تحصیلی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، عاطفی و ... باشه. حالا اگه راهش را بلد نبودیم یا بلد نبودند چی؟! سعی کردم تو یه مورد خاصی به جای اینکه منتظر باشم اون روش یاد گرفته بشه، خودم مشکل را حل کنم. اولش به نظر غیر ممکن...
-
نوشتن در ذهن
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 00:31
متاسفانه هر نوشته ای که تاحالا تو ذهنم نوشتم هیچ وقت دیگه نوشته نشدن! این خب شاید به این برگرده که من زیاد دوست ندارم چیزایی که می نویسیم را بعداْ بخونم! احتمالاْ پاسخ ناخودآگاه ذهن به این تمایل اینه که اون نوشته ذهنی یه کم فراموش بشه .
-
اعتماد احساسی
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 18:35
اعتماد انواع مختلفی داره ولی به نظ من مهمترین نوع اعتماد، اعتماد احساسی هست. اینکه بشه به یه نفر از نظر احساسی اعتماد کرد. آدمهای زیادی را می شناسم که همه نوعی میشه بهشون اعتماد کرد ولی طوری نیستن که بشه از نظر احساسی باهاشون راحت بود. نمیدونم چرا همیشه بیشتر مردم وقتی چیزی میشنون اول قاضی میشن و بعد واعظ! حتی اگه...
-
آهنگ احساس
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 18:26
چقدر کیف داره "غرور و تعصب" خوندن و همزمان به "Secret Garden" گوش کردن ... چقدر به هم میخورن ... چه کتاب فوق العاده ای، چه آهنگ های بی نظیری ... چه طوری باید احساسم را بیان کنم؟ ... چه عظیمه پشت ذهن آهنگساز را حس کردن، چه دلنشینه با نویسنده هم داستان شدن ... همش نگاه می کنم و دلم میسوزه که کتاب...
-
غرور و تعصب
شنبه 16 آذرماه سال 1387 23:42
دارم رمان "غرور و تعصب" نوشته جین آستین را میخونم. ۱ هفته ای هم هست همزمان رمان "یک روز دیگر" اثر میچ آلبوم را شروع کردم. فعلاْ تمرکزم روی غرور و تعصب هست. میدونم که غرور و تعصب یکی از معروفترین رمانهای تاریخ ادبیات هست. فیلمش را هم گرفتم که بعد از تموم کردن کتاب ببینم. تا الان که حدود نصف از کتاب...
-
درک صحیح از رفتار غلط
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1387 01:26
دیروز یه کاری انجام دادم که بلافاصله بعدش فهمیدم چقدر کار اشتباه و خطرناکی بوده. اینکه فوراْ بعدش فهمیدم برام خیلی جالب بود. در واقع یه پاسخ روانی سریع بود که عمق اشتباه بودن کارم را بهم نشون داد و من الان درک کردم که کارم غلط بوده. درک یه رفتار همیشه خیلی تاثیرگذارتر از فکر کردن، مطالعه کردن و حتی استدلال کردن برای...
-
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
جمعه 8 آذرماه سال 1387 18:26
حرفات درسته دوست من ... اشکال از منه ... ولی فقط یه چیز همیشه برام سوال بوده ... اینکه آیا همیشه من باید فکر کنم که بقیه چه اخلاقی دارن، چه طوری براشون بهتره، چطوری خوشحال میشن، کی ناراحتن، چطوری مشکلشون بر طرف میشه، چطوری باید بهشون کمک کرد و ... من هیچ وقت تو زندگیم مشکلی نداشتم؟ و اگه داشتم کسی غیر از تو فکر کرد که...
-
فقط یک بار دیگر
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 10:32
پسرک از صبح پاشو تو یه کفش کرده بود که مهمونی امشب را نمیره. اصرارهای مادر و تحکم های پدر هم خیلی موثر نبود. خودش درست نمیدونست از مخالفت خوشش میاد و یا اینکه از مهمونی اون شب و آدمهایی که اونجا هستند خوشش نمیاد. لجباز بود دیگه و وقتی می افتاد رو اون دنده دیگه کسی نمیتونست نظرش را تغییر بده. از تنبیه و کم محبتی محتمل...